پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

پارسا جیگر مامان و بابا

سه ماهي در آبگیر

  در آبگير كوچكي ، سه ماهي زندگي مي كردند . ماهي سبز ،  زرنگ و باهوش بود ، ماهي نارنجي ، هوش كمتري داشت و ماهي قرمز ، كودن و كم عقل بود . يك روز دو ماهيگير از كنار آبگير عبور كردند و قرار گذاشتند كه تور خود را بياورند تا ماهيها را بگيرند .   سه ماهي حرفهاي ماهيگيران را شنيدند . ... در آبگير كوچكي ، سه ماهي زندگي مي كردند . ماهي سبز ،  زرنگ و باهوش بود ، ماهي نارنجي ، هوش كمتري داشت و ماهي قرمز ، كودن و كم عقل بود . يك روز دو ماهيگير از كنار آبگير عبور كردند و قرار گذاشتند كه تور خود را بياورند تا ماهيها را بگيرند .   سه ماهي حرفهاي ماهيگيران را شنيدند . ماهي سبز ،...
28 دی 1391

در جستجوي دايناسور

  تولد سارا بود و او يك بازي جديد كامپيوتري بنام جستجوي دايناسور  را هديه گرفته است. سارا به خودش گفت: اين خيلي عالي است، اين همان چيزي است كه مي خواستم ...     تولد سارا بود و او يك بازي جديد كامپيوتري بنام جستجوي دايناسور  را هديه گرفته است. سارا به خودش گفت: اين خيلي عالي است، اين همان چيزي است كه مي خواستم.     سارا  تصميم گرفت، بازي جديدش را امتحان كند.او كامپيوتر را روشن كرد و سي دي را داخل آن گذاشت و به صفحه مانيتور نگاه كرد. علامت عجيبي روي صفحه ظاهر شد.   سارا روي آن علامت كليك كرد و يكدفعه اتفاق عجيبي افتاد. نورررررررر &nbs...
26 دی 1391

و بازهم شیطنتهای پارسا ...

سلام عزیز مامان فکر کنم باید این پست بشه پست ثابت وبلاگت آخه شیطنتهای شما که تمومی نداره  فقط کافیه 1 ثانیه ازت غافل بشم یه گوشه ای مشغول یه خرابکاری بزرگ هستی یا اینکه سریع می ری روی اپن هنوز راه رفتنت خوب و درست نشده تازه اون بالا برای من رژه هم می ری بعد برای اینکه هیجانش رو بیشتر کنی دستت رو به هرجایی که گرفتی ول می کنی و شروع به دست زدن می کنی خلاصه که همش داری شوک و دلهره و اضطراب وارد می کنی     رفتی سر یخچال و وقتی من حرص می خورم تو هم ادای من رو درمی یاری اینجا هم از شیرین کاریت خوشحال و خرسند هستی به محض اینکه برای تمیز کردن در فر رو باز کردم رفتی سراغ تایمر ...
25 دی 1391

پارسا و هفتمین مروارید و CD مورد علاقه اش

سلام پسر شیطون و بلای مامان  اول اینکه هفتمین مروارید مبارک باشه  سومین مروارید فک پایین این دندونت خدا رو شکر اصلا اذیتت نکرد  و در تاریخ (21/10/91) خیلی راحت دراومد و منم خیلی خیلی خوشحالم  ، راه رفتنت کمی بهتر شده و دیگه کم کم داری پاهای کوچولوی قشنگت رو کامل روی زمین می زاری  حرف زدنت که خیلی خیلی خوب شده کلمه آقا رو مرتب تکرار می کنی و بعضی وقتها  هم خنده های الکی می کنی (ها ها ها ) نفسم این روزها به CD کیه کیه در می زنه خیلی خیلی علاقه مند شدی جوری که هر لحظه حواسمون بهت نباشه سریع دستگاه دی وی دی رو روشن می کنی و اونم که خود به خود پخش می شه  بعد هم که توی حالتهای مختلف&nbs...
25 دی 1391

مروارید پنجم و ششم پارسا جون

مبارکه مبارکه مبارک عزیز دلم دو تا دندون دیگه به دندونای خوشگلت اضافه شد (٥/١٠/٩١ ) تقریبا یک هفته بی قرار و بدقلق و کم غذا شدی و هر دو تا مروارید خوشگلت باهم دراومد  دو تا کلمه دیگه هم به لغاتی که می گی اضافه شده جارو و عیبه آخه هر وقت که می خواستم مای بی بیت کنم فرار می کردی و ما می گفتیم عیبه الان دیگه خودت موقعی که خوابیدی تا من ببندمت می گی عیبه هر وقتم که جارو ببینی می گی جارو و می خواهی بدیم دستت آخه تازگیها توی کارهای خونه خیلی به مامانی کمک می کنی مخصوصا پاک کردن کابینت و گاز که البته اگه لطف کنی و بیشتر استراحت کنی به جای کار کردن من خیلی خیلی ممنون می شم چون با کار کردن شما کار کردن منم بیشتر می شه کل...
24 دی 1391

چهارده ماهگی پارسا جونی

چهارده ماهگیت مبارک پسر گلم سلام جیگر مامان بازهم بهت تبریک می گم عزیز دلم ، هر روز که می گذره من بیشتر و بیشتر لذت مادر شدنم را حس می کنم و هر ماه که می گذره بیشتر و بیشتر به خودم می بالم از این همه احساس خوب گل پسرم توی این چهارده ماه پیشرفتهای خوب و زیادی داشتی از شیطنت هم که چیزی کم نصیبت نشده اصلا یکی از دلایلی که دیر به دیر آپ می کنم همینه توی پست بعدی که شیطنتهات رو می زارم فکر کنم بهم حق بدید عزیزم این روزها دوباره راه رفتن رو شروع کردی البته با نوک پنجه های پات راه می ری و هنوز می ترسی کف پات رو روی زمین بزاری با کفش هم که میانه ی خوبی نداری و هربار که پات می کنم با گریه می خواهی دربیاری ، به دندونات خیلی اهمیت می دی د...
7 دی 1391